درد دل سوخته ي من


dell shekaste

bedone sharh

امشب باز بي خوابي زده به سرم!!!نميدونم چرا؟يعني دقيق نميدونم!!

حالم گرفته چون ياد كاراي اين يه مدت خودم افتادم كه چقدر مزخرف بوده اعصابم بهم ميريزه!!

ولي به يك سري چيزا رسيدم كه شايد خيليا موافق نباشن.شايد اگر جاي من بودن هم عقيده

 ميشدن باهام.ولي مهم نيست

من احمق بودم فكر ميكردم عاشقم.ولي نبودم.فقط يه وابستگي شديد كه داشت كار ميداد

دستم خوب شد كه فهميدم خريت محض هست و تمومش كردم.

ولي به چه قيمتي!!به قيمت اشكاي ارزشمندم!!يا قلبم كه حالا ديگه مثل يه فرد عادي نيست!!

ومشكل پيدا كرده و اينها همگي از ارمغانات به قول بعضيا عشقه!!

يه تجربه بود ولي خيلي تلخ!!!

كاش از تجارب بقيه استفاده ميكردم و نميرفتم درونش!!!خيلي خوشحالم كه تموم كردم .و1

لحظه هم به برگشت فكر نميكنم.ولي اينكه خيلي چيزامو تو اين راه از دست دادم

وقتي بهشون فكر ميكنم قلبم به درد مياد و سرم گيج ميره.خيلي دردناكه!!!

آخه اومده ميگه بايد يكيو انتخاب كني يا من يا خانوادت و باهام بياي و نترسي!!!

من احمق چون دوسش داشتم يا وابستگي يا هر چيز ديگه كه اسمشو ميذارن گفتم باشه كه

ناراحت نشه ازم خيلي روي ناراحت شدنش حساس بودم ولي به چه قيمتي

اون داشت منو از خودم از اصالت وجوديم از خدام از زندگي عاديم دور ميكرد منو براي خودش

ميخواست در انحصار خودش و من از اسارت متنفرم

و مهم تر از همه اينكه من خيلي حدوحدودا برام مهم بود كه براش مهم نبود ميخاست ظاهر

سازي كنه ولي نميتونست خيلي صبر كردم ولي درست نشد و ديوار خواستها هر روز بزرگتر

ميشد و من هر روز افسرده تر و داغون تر از قبل

ولي فهميدم كه اشتباه بود و هرگز نبايستي جلو ميرفتم آواز دقل از دور خوش بودو از نزديك

افتضاح 

ومن!!!حالا موندم با هزاران خاطره كه يادآوريش باعث عذابم ميشه ولي دوست داشتم

ميتونستم خودمو خفه كنم بخاطر اين حماقتم

نميدونم چكار كردم درحق كي بدي كردم؟؟؟!!!!!!!!كيو مسخره كردم !!!!!!كه عاقبتم اين شد

ولي هرگز نميبخشم انتظارا و كارايي كه بخاطرش كردم.اون چي؟!!!فقط سواستفاده از من

احمق !!!از احساسم !!از جايگاهم!!

براي خودم متاسفم.يادم رفته بود كه ...

ولي افسوس گذشته خوردن فايده اي نداره

حالا من موندمو 1دنيا حسرت. حسرت اينكه كاش بيخيال ميشدم و نميرفتم سراغش و كاش

جوابشو نميدادم

ولي دريغا!!!خيلي دوست داشتم كسي بلندم ميكرد و ميگفت همه اينا 1خوابه!!!ميگفت دختر

بلند شو داري كابوس ميبيني ولي حقيقت محضي بيش نيست ومن ازش متنفرم

وحالا ديگه نميتونم!!!اين آدم كاري بهم كرد كه ديگه پشت دستمو داغ بذارمو و از 7فرسخي

اين جريانات دوست داشتن نگذرم.

حالا ديگه از هر چي دوست داشتن و عشق براي خودم متنفرم.حالم از محبت كردنو دوست

داشتن كسي بهم ميخوره

لذت بردن از بازي دادن احساس ديگران در نقاب عشق اين تنها عنوانيه كه من ميتونم براي اين

عشق و دوست داشتنها بذارم

وديگه اينكه فهميدم هيچ كس و هيچ چيز ارزش اونو نداره كه بخام خودمو بخاطرش نابود

كنم.خودخواه نبودم ولي از اين به بعد خودم رو مد نظر ميگيرمو بعد به بقيه فكر ميكنم.از هر

حس دوست داشتني احساس ترس ميكنم

من نبايد بخاطر بدست اوردن چيزي بهترينايي كه دارمو از دست بدم و ديگه حاضر نيستم بخاطر

احدي از عزيزانم از خانواده خوبم بگذرم.خيلي قدر نشناسم كه ميخاستم خانوادمو آزرده خاطر

كنم براي يه آدم كه فقط دنبال.....

من انتقام خودمو از اين دنياي كثيف ميگيرم.

به اين رسيدم كه ديگه دهقان فداكار نشم.زمونه دهقان بودن گذشته و ريزعلي هايي كه لباس

از تن خود زدودن تا ديگري رو نجات بدن توي اين دنيا جايي ندارن.اينجا رسم مردمونش بده و بايد

بد باشي تا بتوني بموني.اين راز بقاي آدميست در اين دنياي پوچ.ديگه دلسوزي نميكنم براي

احدي از خلق خدا كه آخرش به قيمت جون و سلامتي خودمو پدر عزيزم تموم بشه

هيچ كس لياقت اينو نداره كه من بخام بخاطرش از پدرم و از خونوادم بگذرم.خيلي خوشحالم كه

زود به اين نتجه رسيدم.خيلي...

منه نوعي ياد گرفتم,يعني از وقتي امدم دانشگاه ياد گرفتم كه نبايد باهر كسي مثل خودش

باشم و جواب خوبيو باخوبي و جواب بديو تاجايي كه ميتونم باخوبي ندم.

چون سوءاستفاده كردن از جواب خوب دادنم.خيلي هم سوء استفاده كردن سعي داشتم به

روي خودم نيارم تا شايد درست كنن خودشون رو ولي فايده اي نداشت.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 19 تير 1391برچسب:,ساعت 1:42 توسط binam| |


Power By: LoxBlog.Com